کنترل آذربایجان بر قرهباغ کوهستانی، برای دهها هزار نفری که آنجا هستند، چه معنایی دارد؟
تاریخ انتشار: ۳ مهر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۷۵۴۷۴۲
فرارو- همان روزی که جمهوری آذربایجان تسلیم شدنِ مبارزان جدایی طلب ارمنی در قره باغ کوهستانی را جشن میگرفت بسیاری از ساکنان پایتخت این جمهوری خودخوانده (آرتساخ) عصر خود را با پرتاب کاغذ بر روی آتش گذراندند.
به گزارش فرارو به نقل از سی ان ان، "اولسیا وارطانیان" تحلیلگر ارشد مسائل قفقاز جنوبی در گروه بین المللی بحران به میگوید: "یکی از اصلیترین کارهایی که مردم در استپاناکرت انجام میدادند سوزاندن تمام اسناد احتمالی بود که میتوانست برای مقامهای آذربایجانی تبدیل به مدرکی و توجیهی شود مبنی بر آن که بگویند دولت خودمختار ارتساخ بخشی از یک دولت تحت حاکمیت باکو است".
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آتش بس ممکن است به تازهترین درگیری کوتاه، اما خونین برای کنترل منطقه قره باغ کوهستانی پایان داده باشد، اما بیم آن میرود که این تازه آغاز یک فاجعه انسانی باشد. باکو اعلام کرده که قصد دارد قره باغ کوهستانی را دوباره در جمهوری آذربایجان ادغام کند، اما مشخص نیست این کار چگونه بدون مهاجرت دسته جمعی بیش از ۱۲۰ هزار ارمنی ساکن منطقه یا بدون اعمال خشونت علیه افرادی که در آنجا باقی میمانند و تلاش میکنند در برابر اعمال حاکمیت جمهوری آذربایجان مقاومت کنند، اتفاق خواهد افتاد".
پس از آغاز حملهای برق آسا و ۲۴ ساعته در روز سه شنبه که به کشته شدن دست کم ۲۰۰ نفر و مجروح شدن صدها نفر انجامید، باکو اعلام کرده کنترل کامل قره باغ کوهستانی منطقهای محصور با قومیت ارمنی را در داخل مرزهای خود اعمال کرده است. مقامهای قره باغ کوهستانی اعلام کردند که تعداد نیروهای آذربایجانی بیشتر بوده و آنان چارهای جز تسلیم شدن نداشتند.
این که آیا آتش بس فعلی منجر به صلحی پایدار خواهد شد یا خیر هنوز مشخص نیست. قره باغ کوهستانی از نظر بین المللی بخشی از جمهوری آذربایجان محسوب میشود، اما برای چندین دهه تحت کنترل جدایی طلبان ارمنی بوده است. ارمنستان و جمهوری آذربایجان از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تاکنون دو جنگ بر سر کنترل قره باغ کوهستانی را پشت سر گذاشته اند و توافق آتش بس بین آنان ضعیف و شکننده بوده است.
در حالی که این آتش بس ممکن است قره باغ را از نوعی حمام خون که در جنگهای قبلی دیده شده بود نجات دهد زندگی ارمنیهای آن منطقه اکنون با آیندهای نامعلوم مواجه است. زندگی فعلی آنان کاملا ویران شده است. در حالی که طبق آتش بس ۲۰۲۰ میلادی از هر دو طرف خواسته شده بود سلاحهای خود را زمین بگذارند توافق روز چهارشنبه بسیار جامعتر بود. دفتر ریاست جمهوری آرتساخ اعلام کرد که با خلع سلاح کامل نیروهای مسلح خود موافقت کرده است. با این وجود، مقامهای باکو خواستههای بیشتری را مطرح کرده اند و خواستار انحلال به زعم آنان "رژیم دست نشانده" در قره باغ کوهستانی شده اند که برای چندین دهه دولت دوفاکتوی منطقه بود که از سوی جمهوری آذربایجان یا هیچ کشور دیگری از جمله ارمنستان برسمیت شناخته نشده بود.
"الهام علی اف" رئیس جمهوری آذربایجان مدت هاست که در مورد انتخابی که مقامهای آرتساخ با آن مواجه بوده اند به صراحت سخن گفته است. او در یک سخنرانی در ماه مه به ارمنیان قره باغ گفت که باید "گردن خم کنند" و ادغام کامل با جمهوری آذربایجان را بپذیرند. باکو نمایندگانی را برای دیدار با مقامهای قره باغ در شهر یولاخ در روز پنجشنبه اعزام کرد تا درباره مسائل مربوط به ادغام مجدد گفتگو کنند.
جزئیات کمی در مورد این دیدار منتشر شد. علی اف اعلام کرد که تمام حقوق ارمنیان ساکن قره باغ را تضمین خواهد کرد. هیئت آذری اعلام کرد که مذاکرات در فضایی سازنده و مثبت برگزار شده و بر وضعیت انسانی به ویژه نیاز به سوخت و غذا متمرکز بوده است. خبرگزاریهای دولتی جمهوری آذربایجان اشاره کرده درخواستهای طرف ارمنی به خوبی مورد استقبال قرار گرفته است و سیستم گرمایشی مهدکودکها و مدارس، کمکهای اورژانسی پزشکی و تجهیزات آتشنشانی، سوخت و کمکهای بشردوستانه تامین میشود. با این وجود، نگرانیهایی در مورد "ادغام مجدد" وجود دارد. "نیکول پاشینیان" نخست وزیر ارمنستان و کارشناسان بین المللی بارها درباره خطر پاکسازی قومی ارمنیان در آن منطقه هشدار داده اند.
مقامهای سازمان ملل متحد نیز به شدت نگران تاثیر تشدید تنش در منطقه بر وضعیت انسانی ساکنان قره باغ کوهستانی هستند.
قره باغ کوهستانی به مدت ۹ ماه تحت محاصره قرار داشته است. در دسامبر ۲۰۲۲ میلادی افراد تحت حمایت جمهوری آذربایجان یک ایست بازرسی نظامی را در امتداد کریدور لاچین تنها مسیری که ارمنستان را به منطقه متصل میکند ایجاد کردند که از واردات مواد غذایی جلوگیری کرد و باعث ترس از گرسنگی ساکنان شد. این محاصره هم چنین مانع از دسترسی سازمانهای بشردوستانه و رسانههای خارجی به منطقه شده است به این معنی که بررسی مستقل گزارشها درباره حملات بیشتر نیروهای جمهوری آذربایجان و جابجایی جمعیت ارمنی دشوار است.
"سیرانوش سرکیسیان" روزنامه نگار در قره باغ کوهستانی، به "سی ان ان" گفت در حالی که مذاکرات بین مقامهای قره باغ و باکو در جریان بود میتوانسته صدای گلوله باران را از حومهای در استپاناکرت بشنود. او میگوید:"اکثر مردم در وحشت بودند و میترسیدند".
بر اساس گزارشها پس از آتش بس هزاران نفر از ساکنان قره باغ به فرودگاه جایی که نیروهای حافظ صلح روسی در آن پایگاه دارند گریختند. سرکیسیان هم چنین افزود: "بیش از ۲۰ روستا در مناطق روستایی قره باغ کوهستانی در محاصره هستند. برق وجود ندارد و خطوط تلفن کار نمیکند. بنابراین، ما نمیدانیم که آیا بستگان مان در امنیت هستند یا خیر".
وارطانیان میگوید حرکت نیروهای آذربایجانی به سوی آن مناطق باعث آوارگی بیش از هزاران نفر شده است. او میگوید: "بسیاری از ارمنیان ساکن منطقه جایی برای زندگی ندارند و در خیابانها به سر میبرند". او میافزاید: "علیرغم آن که بسیاری از ارمنیان از ترس تشدید تنش برای خروج از منطقه تصمیم گرفته اند مشخص نیست مسیرهای خروج از منطقه را کدام نهاد و گروهی در صورت لغو محاصره لاچین سازماندهی خواهد کرد. آیا این کار برعهده نیروهای حافظ صلح روس خواهد بود یا کمیته بین المللی صلیب سرخ و یا مقامهای آذربایجانی"؟
او میگوید هم چنین مشخص نیست آیا آوارگان باید از مسیرهای تحت کنترل باکو عبور کنند یا خیر و این که آیا مردان محلی که در گذشته در جنگ علیه باکو شرکت داشتند یا مقامهای محلی جمهوری آرتساخ بودن بازداشت خواهند شد یا خیر؟ او میافزاید:"وضعیت کاملا آشفتهای است".
همچنین مشخص نیست در صورت آغاز تخلیه منطقه، ارمنیان قره باغ به کجا سفر خواهند کرد. "فرید شفی اف" رئیس مرکز تحلیل روابط بین الملل در باکو به "سی ان ان" میگوید: "انتخاب ارمنیانی که ماندن در قره باغ کوهستانی را انتخاب کردند مشخص است. آنان میمانند و پاسپورت آذربایجانی دریافت خواهند کرد. کسانی که نمیخواهند صلاحیت حاکمیت باکو را بپذیرند باید آنجا را ترک کنند".
فراتر از تلاش فوری برای ارائه سرپناه و کمکهای دیگر به هزاران ارمنی که تلاش میکنند از قره باغ کوهستانی فرار کنند این سوال وجود دارد که باکو قصد دارد چگونه نهادهای حکومتی خودگردان موجود در منطقه را منحل کند و نهادهای خود را ایجاد کند.
"آنا اوهانیان" محقق ارشد برنامه روسیه و اوراسیا در بنیاد کارنگی برای صلح بین المللی به شبکه خبری "سی ان ان" میگوید: "نهادهای موجود در قره باغ کوهستانی عملا در قالب دولتی خودگردان بودند. آن نهادها پیش از آن بخشی از آذربایجان شوروی بودند. این منطقه تجربه و تمرین بسیار طولانی مدت و چندین سالهای در اداره خودمختار را دارد".
اوهانیان هشدار داد که تلاش برای از بین بردن نهادهای موجود که باکو مدعی است قصد انجام آن را دارد "حملهای به ظرفیتهای ایجاد صلح واقعی است". او میگوید: "اگر باکو واقعا در نیت خود صادق بود این نهادها را ادغام میکرد نه آن که آنها را نابود کند". اوهانیان هشدار میدهد که اگر ارمنیان منطقه از پذیرش تابعیت جمهوری آذربایجان خودداری ورزند باکو از قوه قهریه استفاده خواهد کرد. او میگوید: "اگر جامعه ارمنی از آنجا خارج نشود، اما پاسپورت آذربایجانی را دریافت نکند من فکر میکنم این به مثابه خودکشی خواهد بود". او میگوید:"من فکر میکنم در بلند مدت فشاری سیستماتیک از سوی باکو برای مهندسی جمعیت مداوم با هدف سوق دادن جوامع ارمنی به خروج از منطقه در دستور کار قرار خواهد گرفت".
منبع: فرارو
کلیدواژه: قیمت طلا و ارز قیمت موبایل قره باغ کوهستانی قره باغ کوهستانی جمهوری آذربایجان بین المللی او می گوید مشخص نیست سی ان ان نهاد ها آتش بس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۷۵۴۷۴۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
احمد مسجدجامعی: در اوایل انقلاب، بسیاری از مهمترین مشاغل از جمله ریاستجمهوری، نخستوزیری و نمایندگی مجلس و استانداری بحق در اختیار معلمان بود/ از اقدامات نابخشودنی سالهای اخیر، تغییر نام دانشگاه تربیت معلم است
به گزارش جماران؛ احمد مسجدجامعی در یادداشتی در روزنامه اطلاعات با عنوان «آقای مدرسی» نوشت:
از اقدامات نابخشودنی سالهای اخیر، تغییر نام دانشگاه تربیت معلم یا در آغاز، دارالمعلمین مرکزی و دارالمعلمات تهران است که سابقۀ تأسیس آن به ریاست ابوالحسنخان فروغی، نزدیک به دو دهه پیش از راهاندازی دانشگاه تهران میرسد و بزرگانی چون عیسی صدیقاعلم، ملکالشعرای بهار، عباس اقبال آشتیانی، علیاکبر سیاسی، سید محمدکاظم عصار، فاضل تونی، بدیعالزمان فروزانفر، محمدحسن گنجی و ... و بعدها شکوه نوابینژاد و سید محمد موسوی بجنوردی آنجا تدریس میکردند و استادان زندهیاد مجتبی مینوی، حبیب یغمایی، عبدالحسین زرینکوب، محمد معین، سید فخرالدین شادمان، محمود نجمآبادی، حمید عنایت، محمدامین ریاحی و ... و بعدها مرحوم رجایی فارغالتحصیل آنجا بودند. طرفه اینکه همزمان با تحولات ناشی از جنگ جهانی اول در پیرامون ایران از جمله تجزیۀ امپراتوری عثمانی و انقلاب بلشویکی در روسیه، اندیشمندان ایرانی به فکر آموزشوپرورش بودند تا با گسترش علم و معارف به توسعه و پیشرفت کشورشان کمک کنند. بههرحال، کمتر کسی از شخصیتهای نامآور علم و مفاخر فرهنگ در تاریخ معاصر است که گذارش به این نهاد علمی نیفتاده باشد؛ هرچند جز استادان، فارغالتحصیلان و همکاران این دانشگاه و بنا و عمارت آنجا نیز بخشی از حافظۀ تاریخی پایتخت است.
زمانی من نیز در هیأتامنای آنجا عضویت داشتم و در همان دوره، ساختمان قدیم و محوطههای پیرامونش را، که مارکف، معمار برجستۀ روستبار و همکاران ایرانیاش پدیدآورندۀ آنند، با کمک مدیریتهای شهری و فرهنگی و آموزشی و میراثی، بازسازی و بازپیرایی و تکمیل و تجهیز کردیم تا به مناسبت صدمین سال راهاندازی این مرکز علمی به موزۀ تربیت معلم تبدیل شود که البته، چنین نشد و بخش اداری را در آن مستقر کردند. این عمارت در شمال دانشکدۀ تربیت معلم دیروز و خوارزمی امروز در تقاطع خیابان عباسآبادِ پیشترها و روزولت پیشین و شهید مفتح کنونی با خیابان خندق ناصری پریروز، شاهرضای دیروز و انقلاب اسلامی امروز قرار دارد. بخشی ویژه به شخصیت و آثار و رسالهها و پایاننامهها و ترجمهها و مقالات دربارۀ خانواده، شخصیت و آثار پروین اعتصامی اختصاص یافت که در کنارش، دیگر مدرسان، فارغالتحصیلان و بانوان معلم در این مجموعه معرفی شوند که از آن همه فقط تالاری با این نام باقی ماند. همچنین، سفارش ساخت سردیس پنج تن از شخصیتهای برجستۀ این دانشگاه در دستور کار قرار گرفت و ساخته شد: خانم پروین اعتصامی، کتابدار و شاعر؛ آقایان مصاحب، بنیادگذار دانشنامهنویسی جدید؛ عبدالعظیمخان قریب، مصصح و تدوینگر نخست دستور زبان فارسی؛ عبدالکریم قریب، از پیشگامان رشتۀ زمینشناسی و محمدعلی رجایی، وزیر و نخستوزیر و رئیسجمهوری و قرار بود این کار ادامه یابد که چنین نشد: برای محمدباقر هوشیار، استاد برجستۀ تعلیم و تربیت و روانشناسی؛ غلامحسین صدیقی، استاد پرآوازۀ فلسفه و پدر جامعهشناسی و وزیر کشور دکتر مصدق و غلامحسین شکوهی، استاد برجسته و پدر تعلیم و تربیت امروز و نخستین وزیر آموزشوپرورش پس از انقلاب، که سخن او فراموش نمیشود: «معلم قلب آموزشوپرورش است.»
در همان سالها، کلنگ بنای مسجدی را در محوطۀ آنجا به یاد شهدای نامدار و گمنام معلم به زمین زدیم. همانجا گفتم اضافهکردن این بنا در هماهنگی با عمارت پیشین باشد و پیشنهاد دادم نام آن را مسجد معلم بگذاریم. پیشترها، اتوبوسهای شرکت واحد هنگام توقف روبهروی این دانشگاه، میگفتند: ایستگاه معلم؛ اما هماکنون ایستگاه متروی آنجا به این نام خوانده نمیشود.
نمیدانم تربیت یا معلم، کدامیک مشکل دارد که بایستی نام قدیمترین نهاد آموزش عالی کشور با آن همه سابقه و فارغالتحصیلان تأثیرگذار و دانشمندان صاحبنام تاریخ علم تغییر کند و احداث موزهاش با آن همه برنامهریزی و سرمایهگذاری به فراموشی سپرده شود. بههرحال، آموزش و شغل معلمی جایگاهی رفیع در فرهنگ و آیین ما داشته و دارد؛ تا جایی که در زمان جنگهای جهانی نیز این کار رها نشده است؛ برای نمونه، درست در همان دورۀ اشغال تهران در شهریور 1320 به دست نیروهای متفقین، مردم پایتخت از فرهنگ غافل نبوده و مدرسهای در حوالی میدان شوش دایر کردند که هماکنون نیز فعال است و در تهرانگردی آنجا را شناسایی کردیم. در اهمیت معلم همین بس که به ارسطو معلم اول و به ابونصر فارابی معلم ثانی گفتهاند. بین معاصران هم بسیاری از بزرگان خود را با عنوان معلم معرفی کردهاند؛ حتی اگر برجستهترین و ممتازترین استادان دانشگاهی و حوزوی بودهاند، کسانی همچون سید محمد فرزان، زرینکوب، باستانی پاریزی، مطهری و شفیعی کدکنی و برخی این شغل و سمت را بر استادی دانشگاه ترجیح دادهاند؛ همچون سید محمد محیط طباطبایی. در روزگار ما در تاجیکستان، به شخصیتهای مهم معلم میگویند.
در اوایل انقلاب، بسیاری از مهمترین مشاغل ازجمله ریاستجمهوری، نخستوزیری و نمایندگی مجلس و استانداری بحق در اختیار معلمان بود؛ معلمانی که در مسیر طبیعی آموزش و پرورش جایگاه واقعی خود را مییافتند و ازنظر اعتماد اجتماعی، بالاترین رتبه را در نظرسنجیها داشتند. باید روز معلم را هم مغتنم شمرد تا به اهمیت این شغل شریف بیش از پیش، تأکید و حرمت طبقۀ معلم پاس داشته شود؛ نهتنها ازنظر مالی، که البته، آن هم بسیار ضروری است؛ بلکه ازنظر معنوی که اجازۀ اظهارنظر، دستکم در امور مربوط به آموزشوپرورش و مسائل دانشآموزان و معلمان و کتابهای درسی و برنامههای آموزشی را داشته باشند.
در سالهایی که محصل مدرسۀ علوی بودم، آقای علی مدرسی، نوۀ دختری مرحوم آیتالله سید حسن مدرس نمایندۀ علمای نجف در مجلس شورای ملی و بعدها نمایندۀ مردم اصفهان و تهران در همان مجلس، معلم انشای ما بود. صورت و قامت بلند او با تصاویر جدش شباهت داشت و در رفتار او تفاوتی آشکار با دیگر آموزگاران دیده میشد. به روال آن سالها، بیشتر معلمان با کت و شلوار و کراوات و صورت اصلاحشده سر کلاس حاضر میشدند. دفتر معلمان در کنار اتاق مدیریت بود. اتاق مشدی محمد، خدمتگزار مدرسه نیز در گوشۀ حیاط قرار داشت که هم برای معلمان چای میبرد و هم غذای دانشآموزان را گرم میکرد. در زنگ تفریح، آقای مدرسی کنار پنجرۀ بستۀ آن اتاق و روبهروی پرچم برافراشتۀ ایران میایستاد و ازآنجاکه قدی بلند داشت، پای چپش را تا میکرد و کف کفشش را به دیوار پشت سر تکیه میداد. دیگر معلمانی که در حیاط کنار او میایستادند، آقایان فیض دبیر علوم اجتماعی، حاجفرج (سروش امروزی) داروساز و معلم شیمی و مهندس مجمریان دبیر جبر و مثلثات بودند. آقای مدرسی در مدرسه و هنرستان بزرگ صادق اسبق، رضاشاه سابق و امام جعفر صادق(ع) کنونی، روبهروی ایستگاه قدیم ماشین دودی در خیابان «گار ماشین» دیروز و ری امروز با آن بنای رفیع و زیبای قاجاری که خوشبختانه تخریب نشدهاست؛ نیز تدریس میکرد؛ البته نه انشا، بلکه علوم فنی و مهندسی و من یکبار، به محوطۀ هفتهکتاری آنجا که با صدها درخت چنار تناور و بناهای کارگاهی و کلاسها و تالارهای و زمینهای متعدد ورزشی و غیرورزشی به دست مهندسان اتریشی ساخته شده بود، رفتم و در تهرانگردی سالهای اخیر دوباره ازآنجا دیدار داشتم.
در همان سالها، با کمک ایشان و دیگر معلمان، نخستین روزنامۀ دیواری و سپس نشریهای به نام «پیوند» در قطع پالتویی و بعد رقعی و آخر سر هم 4آ منتشر میکردیم که انتشار آن تا سال سوم دبیرستان، سیکل اول، دوام آورد و گروهی همنام با نشریه داشتیم و آقای مدرسی نیز دربارۀ آن سرود: «تا به راه دوستیها سختپیوندیم ما/ چهرۀ زیبای هستی را چو لبخندیم ما// کشتی اخلاق را در بحر طوفانزای غم/ ناخدایی بس دلآرام و خردمندیم ما».
در آن زمان، آقای مدرسی به آقای روزبه، مدیر مدرسه، گفته بود که ما این همه دکتر و مهندس تحویل داده، اما یک نویسنده تربیت نکردهایم و از او خواسته بود که رشتۀ ادبی را راهاندازی کند. آقای روزبه پاسخ داده بود که اگر شمار داوطلبان به هشت تن برسد، چنین میکند و چنین شد؛ هرچند بیش از یک سال دوام نیاورد و فضا و مدیریت مدرسه با چنان تفکری همراهی نداشت.
در همان یک سال رشتۀ ادبی، نشریهای به نام «شبنم» البته فقط یک شماره منتشر کرد که عملاً میتوانست مانع کار نشریۀ پیوند باشد و شعری هم در صفحۀ اول آن آمده بود: «اشک گل شبنم شد و این را سرود/ دردها شد جان من خود را نمود»؛ پسازآن، همان گروه نشریۀ «چکاد» را داد که آن هم یک شماره بیشتر دوام نیاورد و مشاور هردو نشریه معلم راهنمای آن دوره سید کمال خرازی بود که نام وی در شناسنامۀ اثر میآمد.
آقای مدرسی یکبار انشای من را که سالپایینتری بودم، به کلاس آنها برد. در آن سالها، از آثار آقای محمدرضا حکیمی بهویژه کتاب «سرود جهشها» تأثیر میپذیرفتم: «سرودی است خواستیمش خواندن ... ». در آن انشا، عبارات انقلابی از اینگونه آورده بودم: «هنگامی که اشک یتیمان و خون شهیدان به صورت زیور تاج شاهان درآید، این شما جوانانید که ... ».
آقای علامه، مدیر ما، دفتر صدبرگ جلدچرمی انشایم را که در آن اشعاری از اخوان و آزرم و فروغ و ... آورده بودم، گرفت و به من گفت: «شما دیگر انشا ننویسید.» آقای مدرسی هم گفت: «عیب ندارد، شما کتاب بنویسید» و من شروع کردم به خواندن کتاب «تاریخ چیست؟» ای. اچ. کار ترجمۀ حسن کامشاد، که با طرح جلدی ساده و زیبا در انتشارات خوارزمی چاپ شده بود و نوشتن مطلبی را آغاز کردم؛ شبیه چنین چیزی که اگر کسی به تنهایی در جزیرهای به سر ببرد، هیچگاه تاریخ شکل نخواهد گرفت؛ تاریخ محصول اجتماع و روابط جمعی است و نوشتههایم را به آقای مدرسی دادم و او در کنارش نوشت: «شما خوب مینویسی/ شما خوب مینوشتی/ چرا حالا افتادهای؟!» و من اینطور احساس کردم که آن لحن و ادبیات ممنوعه را بیشتر میپسندید. سرانجام در سالهای بالاتر، هم زنگ انشا و هم رشتۀ ادبی برچیده شد و ما هم بر همان روال مدرسه به
رشتۀ ریاضیات پیوستیم.
آقای مدرسی در سالهای مدرسه، کتابهایی هم برای مطالعه به ما میداد؛ ازجمله «بازیگران عصر طلایی» ابراهیم خواجهنوری که آن وقتها در بازار نبود و خودش هم دربارۀ مرحوم مدرس کتابی مفصل نوشته بود با عنوان «قهرمان ملی ایران». آقای مدرسی میگفت که جدش طبعی لطیف داشت. در آن سالها، تصویری از سردار سپه در کتیبۀ قاب بیضیشکل سردر باغ ملی قرار داشت. اوایل انقلاب، به گفتۀ همکارانم در شورای شهر، آقای خلخالی به این دلیل میخواست سردر این بنا را ویران کند؛ اما پرسنل آتشنشانی مرکز در میدان حسنآباد همکاری نکردند و گفتند نردبان سیار خراب است. بههرحال، سردارسپه با مقدماتی دربارۀ ساخت آن عمارت، نظر مدرس را میپرسد و او میگوید: «سردر خوب است؛ اما آن تصویر دوروست.» واقعاً هم دو تصویر بود؛ یکی رو به خیابان مریضخانۀ پریروز یا سپه دیروز یا امام خمینی امروز و دیگری رو به محوطۀ باغ ملی. اینگونه به خاطر دارم که آقای مدرسی میگفت اثری به نام شوخیهای مدرس یا چیزی شبیه به آن پیشترها انتشار یافته است.
اختلاف مدرس با دیگران بر سر حفظ اصول مشروطیت بود؛ یعنی چندان کاری به مسائل شخصی این و آن نداشت. با رضاشاه مخالف بود؛ چون هم برآمدن و هم مشی و رفتارش را در چهارچوب قانون اساسی مشروطه نمیدانست، هرچند با رئیسالوزرایی او مشکل نداشت؛ برای نمونه جایی از بلدیه نام میبرد و آن را به بلدیۀ مشروطه و بلدیۀ استبداد تقسیمبندی میکند. درواقع، کار بلدیه که روشن است؛ اما اینکه بر کدام پایه استوار باشد، مسألۀ مدرس بود.
زمانی مصوبهای را در شورای شهر گذراندیم که خانۀ تاریخی مدرس در عودلاجان، که انبار کتابهای انتشارات اسلامیه قدیمترین ناشر تهران بود، خریداری و نگهداری شود. دربارۀ مکان درست این خانه ابهاماتی وجود داشت. از آقای مدرسی کمک خواستیم. او با اطلاعات وسیعی که داشت، درستی انتخاب ما را تأیید کرد و آن محوطه و بنا را کسی خرید و بازسازی کرد. در روزی که با سخنرانی رئیس مجلس وقت، آقای دکتر لاریجانی و من آنجا بازگشایی شد، باز هم فراوان به سخنان و اشارات آقای مدرسی استناد کردیم.
در همان ابتدای راهروی بیرونی خانۀ مدرس، اتاقی است که خدمتکارش در آنجا بود و در را به روی این و آن میگشود و بساط چای و قلیان را برپا میکرد و مورد احترام بود؛ اما ضد مدرس، خبرچینی میکرد. وقتی به آنجا رفتم، بیاختیار یاد بیتی افتادم که معلم ما پس از نقل چنین رویدادهایی میخواند: «کس نیاموخت علم تیر از من/ که مرا عاقبت نشانه نساخت».
باری این سالها دهمین دهه از زندگی این شمع فروزان تعلیم و تربیت است. عمر و عزتش پایدار باد.
روز معلم مبارک.